161
در ابوعطا
نسیم سحر بر چمن گذر کن
زمن بلبل خسته را خبرکن
بگو آشیان را ز دیده ترکن
ز بیداد گل آه و ناله سرکن
شبی سحرکن - شبی سحرکن
سکوت شب و نوای بلبل
شکرخنده زد به چهرهٔ گل
کنار بستان - به یاد مستان - بنوش می
یار من گلزار من تویی تو
دلدار من تویی تو
همه جا همراه من تویی
دلخواه من تویی تو
روزی آهم گیرد دامنت - سوزد با منت
گر شود دلم کوه درد و غم
چاره اش به یک جام می کنم
همچو فرهادش از ریشه برکنم
من همان مرغ بی بال وپر
شاخ بی برگ و بر
دل آزرده ام
من همان مرغ بی بال و پر
شاخ بی برگ و بر
دل آزرده ام