شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۶۳ - مجسمهٔ فردوسی
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار( قصاید )
171

شمارهٔ ۶۳ - مجسمهٔ فردوسی

مهرگان آمد به آیین فریدون و قباد
وز فریدون و قباد اندرزها دارد به یاد
گوید ای فرزند ایران راستگویی پیشه کن
پیشهٔ ایران چنین بود از زمان پیشداد
در چنین روز گرامی هدیه ای آمد ز هند
هدیه ای عالی ز سوی پارسی زادان راد
طرفه تندیسی فرستادند از هندوستان
زان حکیم پاک اصل و شاعر دهقان نژاد
نصب گشت اینجا به امر خسرو ایران زمین
روز عید مهرگان ، جشن فریدون و قباد
*
*
ای حکیم نامی ای فردوسی سحر آفرین
ای به هر فن در سخن چون مرد یک فن اوستاد
شور احیاء وطن گر در دل پاکت نبود
رفته بود از ترک و تازی هستی ایران به باد
خلقی از نو زنده کردی ، ملکی از نو ساختی
عالمی آباد کردی خانه ات آباد باد
نیست غم گر حرمتت اهل زمان نشناختند
هر هنرمندی به عصر خویش محروم اوفتاد
روح و آوای تو درگفتار نیکت زنده است
روح بدخواه تو در سرپنجهٔ جهل و عناد
غزنوی گر کرد خبطی پهلوی جبران نمود
آن شه ار بیداد فرمود این شهنشه داد داد
این زمان صدر اجل در حلقهٔ اعیان ملک
نصب تندیس تو را در این مکان بازو گشاد
پرده بگرفتند روز مهرگان از روی تو
خاطر ناشاد ایرانی شد از روی تو شاد
خواند در میدان فردوسی بهار این چامه را
پس بر تندیس فردوسی به تعظیم ایستاد
تا جهان باقیست باقی باد ایران بزرگ
دوستانش کامیاب و دشمنانش نامراد
شاه ایران نامجوی و خلق ایران کامجوی
فرّ یزدانی در او باقی الی یوم المعاد