شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۵۳ - دار مجازات
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار( قصاید )
114

شمارهٔ ۱۵۳ - دار مجازات

همی چه گویی چندین چراست قالاقیل
به پیش این در و برگرد آن بلند نخیل
شگفت روزی ، همچون قیامت از انبوه
فراخنایی ، مانند محشر از تهویل
ز بس نظارگیان درتنیده یک به دگر
ببسته راه شد آمد، به عابران سبیل
پیادگان و سواران ستاده صف در صف
بگرد برشده نخلی مهیب و زشت و ط ویل
درازنایی هایل به رنگ جبههٔ مرگ
و یا بسان زدوده سنان عزراییل
ستاده خشک به مانند زاهدان کسل
بمانده سرد به مانند راهبان علیل
نبود اشتر و بودش مهار چون اشتر
نبود پیل ، ولی یشک داشت همچون پیل
کمیت نی و بلون تن از کمیت مثال
زرافه نی و به گردن بر، از زرافه مثیل
رخی ز خوردن خون چون دهان شیران سرخ
تنی ز گرسنگی چون میان شیر، هزیل
زجنس منبر و منبر نه ، لیک چون منبر
بر او بخوانند آیات دوزخ از تنزیل
عظیم داری خمیده سر، که بر سر او
نوشته اندکه « هذا لمن اساء قلیل »
ز بهر صید گنه کاران ، فروهشته
سطبر بندی ابریشمین و زفت و فتیل
چو بانگ زد نهمین زنگ صبح روز سوم
به خصم خواندند آیات مرگ با تعجیل
سر شرارت کاشان ، زعیم راهزنان
به پای دار در استاد، بسته دست و ذلیل
به پیش مرگی وی ، پیشکار ناکس او
نخست کرد سر چوب دار را تقبیل
سپس نشان سر دار شد تن سردار
به شادمانی ارواح بی گناه قتیل
غریو و هلهله ز انبوه مرد و زن برخاست
تو گفتی آنکه دمیدند صور اسرافیل
که زنده باد مجازات و زنده باد مدام
وثوق دولت و دین صدرکامکار جلیل