مرا واقف ز پیر راه گردان

که تا گردی ز سر راه آگاه

ز سر هر دو کون آگاه باشد

ولی حیدر ترا پشت و پناهست

ز خود آگاه میدان مرتضی را

بتو همراه باشد او بعالم

برون آئی ز فکر و کذب و دعوی

ز سرّ کارگردی خوب آگاه

در او بینی تو آثار غرایب

غنیمت دانی و او را بخوانی

بجو مظهر پس آنگه شادمان باش

رموز حیدر کرار گوید

درین ره سالکان را شاه او شد

تو او را برتر از کون و مکان بین

تو او را مظهر حق دان حقیقت

دو عالم را ازو باشد هدایت

توی از راه معنی در زبانها

توی گه آشکارا گاه پنهان

توی سرور توی شاه و تو سلطان

توی ز اسرار هر دو کون آگاه

توی اندر حقیقت دین و ملت

توی مذهب توی ملت تو ایمان

توی ظاهر توی باطن تو مظهر

تو ابراهیم و تو موسی و توی روح

رسید او را بهشت و نعمت و ناز

شد آتش بر وجود او گلستان

مظفر گشت بر فرعون و هامان

بنامت مرده را میکرد زنده

بعالم بر تمامی اهل کافر

بفرمانش ز ماهی بود تا ماه

در آن دم کو بدست شیر درماند

تو بودی در ره دین رهنمایش

ز نور تو مدار آفرینش

گهی در مصر عزت پادشاهی

گهی پنهان شوی گاهی عیانی

برآئی تو بهر صورت که خواهی

به باطن در همه روی زمینی

جهان می نازد از ذات تو دایم

نمی دانم جز این والله اعلم

بگو با من بیان این معانی