148
در بیان فقر و صحبت درویشان
فقر می دانی چه باشد ای پسر
با تو گویم گر نداری زان خبر
گرچه باشد بی نوا در زیر دلق
خویش را منعم نماید پیش خلق
گرسنه باشد ز سیری دم زند
دوستی با دشمنان خود کند
گرچه باشد لاغر و خوار و ضعیف
وقت طاعت کم نباشد از حریف
چون دل پر دارد و دست تهی
می نماید در ترازو فربهی
ای پسر خود را بدرویشان سپار
تا نگه دارد ترا پروردگار
با فقیران هر که همدم می شود
در سرای خلد محرم می شود