162
در بیان صدقه دادن
گر کنی خیری بدست خویش کن
خیر خود را وقف هر درویش کن
یک درم کان را بدست خود دهند
به بود زان کز پی او صددهند
گر ببخشی خود یکی خرمای تر
بهتر از بعد تو صد مثقال زر
هر چه بخشیدی مکن با او رجوع
گر ز پا افتادهٔ از دست رجوع
این بدان ماند که شخصی قی کند
باز میل خوردن آن کی کند
با پسر گر چیزکی بخشد پدر
می رسد گر باز گیرد از پسر
ای پسر با مال و زر شادی مجوی
آنچه کس را دادهٔ دیگر مگوی
شادی دنیا سراسر غم بود
سور او را در عقب ماتم بود
امر لا تفرح ز دنیا گوش دار
جای شادی نیست دنیا هوش دار
شادمان را ندارد دوست حق
این سخن دارم ز استادان سبق
کر فرح داری ز فضل حق رواست
لیک از دنیا فرح جستن خطاست
ای پسر با محنت و غم خوی کن
روی دل را جانب دلجوی کن