150
در بیان چارچیز که چارچیز دیگر را میزاید
ای پسر هر کس که دارد چارچیز
چار دیگر هم شود موجود نیز
عاقبت رسوای آید از لجاج
خشم را نکند پشیمانی علاج
بی گمان از کبر خیزد دشمنی
حاصل آید خواری از کاهل تنی
چون لجوجی در میان پیدا شود
بنده از شومی او رسوا شود
خشم خود را چونکه راند جاهلی
جز پشیمانیش نبود حاصلی
هر که کرد از کبر بالا گردنش
دوستان گردند آخر دشمنش
کاهلی را هر که سازد پیشهٔ
آید از خواری بپایش تیشهٔ
خشم خود را گر فرو نخورد کسی
عاقبت بیند پشیمانی بسی
هر که او از تنبلی باشد بلید
بر قفایش شاید ار سیلی رسید
هر که او افتادهٔ تن پرورست
نیست انسان کمتر از گاو و خرست