شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
الحكایة و التمثیل
عطار
عطار( بخش بیست و یکم )
135

الحكایة و التمثیل

این سیرین گفت جانم در جسد
بر کسی هرگز نبرد الحق حسد
زانکه نیست از دو برون حال ای اخی
یا بهشتیست این کس ویا دوزخی
گر بهشتیست او پس آن چندان کمال
کو بخواهد یافت آنگه بی زوال
آن همه او راست دنیاش اندکی
کی حسد باشد براندک بی شکی
آن همه چون خواهدش آمد بدست
من حسد ورزم ازین اندک که هست
ور ز اهل دوزخست این مبتلا
آنچه او را هست در پیش از بلا
کی روا باشد حسد بردن برو
نوحه باید یا دعا کردن برو
چون ترا از گردهٔ نانست زیست
آخرت چندین حسد از بهر چیست
چون ترا هر روز یک گرده تمام
گردهٔ چون حاصل آمد والسلام