142
الحكایة و التمثیل
کرد درویشی ز درویشی سؤال
کارزویت چیست ای درویش حال
گفت از ملک دو عالم خشک و تر
ناچخی میبایدم اما دو سر
تا بیک سر وارهانم خویش را
وز دگر سر خواجهٔ درویش را
تا چونه تو باشی و نه من پدید
حق شود بی ننگ ما روشن پدید
تادرین حضرت خودی میماندت
صد جهان پر بدی میماندت
زنکه گر موئی بماند از خودیت
هفت دوزخ پر برآید از بدیت