شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
فی فضیلة امیرالمؤمنین ابوبكر رضی الله عنه
عطار
عطار( آغاز کتاب )
137

فی فضیلة امیرالمؤمنین ابوبكر رضی الله عنه

تا نبی صدیق را محرم گرفت
صبح صادق عرصه عالم گرفت
صبح صدق از مشرق عزت بتافت
قاف تا قاف جهان عزت بیافت
جملهٔ عالم ازو پر نور گشت
چشم بد یا کور شد یا دور گشت
صدق میبارد ز یک یک کار او
گر ندانی بحث کن اسرار او
چون نبی از خوان حی لایموت
در محیط صدر او میریخت قوت
بسته بودش هفت سقف دلفروز
کو نخوردی قوت جز تا هفت روز
گاه مال و گاه جان میباخت او
با رسول و با خدا میساخت او
مصطفا گفتا خداوند جلیل
بود و خواهد بود جاویدم خلیل
گر مرا بودی خلیلی جز احد
آن ابوبکر منستی تا ابد
یک تجلی خلق را عام آمدست
خاص آن او را ز انعام آمدست
مرده گر میرود بر روی خاک
هست از قول نبی صدیق پاک
چون صفات نفس در وی مرده بود
سر بصدق زندگی آورده بود
او بدین عالم نیفتاده ز خویش
جان بدان عالم فرستاده ز پیش
جان او چون آن جهانی گشته بود
غرق دریای معانی گشته بود
آن جهانی داشت جان تا بود او
برد هم جان همچنان تا بود او
چون در آن عالم بود جان یکی
هرچه گوید صدق گوید بی شکی
لاجرم پیوسته در تحقیق بود
هم خلیفه بود و هم صدیق بود
جان او چون زان جهان میگفت راز
صدق او در در خلافت کرد باز
فتنه کز خواب نبی بیدار شد
او بتنهایی خود در کار شد
تانشاند از راه خویش آن فتنه را
دست بگشاد و ببست آن رخنه را
گر نبودی صدق ورای آن امام
از مسلمانی نماندی بیش نام