شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
فی الصفات
عطار
عطار( آغاز کتاب )
120

فی الصفات

عشق چیست از قطره دریا ساختن
عقل نعل کفش سودا ساختن
فکر چیست اسرار کلی حل شدن
کوه کندن در دل خردل شدن
ذوق چیست آگاه معنی آمدن
نه بتقوی نه بفتوی آمدن
صحو چیست از خود بخود ره یافتن
پس زخود خود را منزه یافتن
محو چیست ازخویش بی خویش آمدن
پس ز هر دو نیز درویش آمدن
وجد چیست از صبح صادق خوش شدن
بی حضور آفتاب آتش شدن
فقد چیست از صبح با شام آمدن
هم ز عشق خویش در دام آمدن
عیب چیست از عین پرده ساختن
خویشتن را زنده مرده ساختن
شکر چیست از خار گل پنداشتن
جزو را نادیده کل پنداشتن
عین چیست آئینه خویش آمدن
خویش را بی خویش در پیش آمدن
شوق چیست از خویش بیرون آمدن
بر امید مشک در خون آمدن
لطف چیست از ذرهٔذره شدن
عذر کمتر ذره را غره شدن
قهر چیست ازمور پیل انگاشتن
پشهٔ را جبرئیل انگاشتن
بسط چیست از هردو عالم سر زدن
خویش بر صد عالم دیگر زدن
قبض چیست ازجان و دل تن ساختن
خانه در سوراخ سوزن ساختن
قرب چیست اندر بر آتش شدن
یا چو پروانه شدن تا خوش شدن
بعد چیست ازجسم جان انگاشتن
قعر دوزخ آسمان انگاشتن
خوف چیست امن آزاد آمدن
در بهشت عدن ناشاد آمدن
عمر چیست از مرگ بیرون زیستن
مرگ از پس کردن اکنون زیستن
عیش چیست از زندگی مرده شدن
پیش هر دردی پس پرده شدن
وقت چیست از یک سر موی آمدن
صد بلا چون موی در روی آمدن
حال چیست از نفس متواری شدن
پس باستقبال جباری شدن
راه چیست از جان پناهی یافتن
گنج را دزدیده راهی یافتن
سیر چیست از جزو خود بیرون شدن
ذرهگی بگذاشتن گردون شدن
حب چیست از پیش جان برخاستن
پیش جانان جان فشان برخاستن
انس چیست از خود رهائی یافتن
در سویدا آشنائی یافتن
مهر چیست از سنگ پستان ساختن
طفل خود را هر دو کیهان ساختن
وصل چیست از نیستی هست آمدن
پس ازین هر دو برون مست آمدن
نفخه چیست از لا هو الا هو شدن
پس دو عالم ناف یک آهو شدن
شرح چیست از غش بتحقیق آمدن
موی را چون قرع و انبیق آمدن
شرم چیست از لطف ناآمیختن
سایهٔ خود دیدن و بگریختن
چاره چیست از بود نابود آمدن
پس بهیچ از جمله خشنود آمدن
جهد چیست از دیده دریا ریختن
در روش از آب گرد انگیختن
جذبه چیست از یک نظر ذره شدن
بر پر جبریل بر سدره شدن
جود چیست از جمله با هیچ آمدن
هیچ را فی الجمله بی پیچ آمدن
عدل چیست انصاف خود را خواستن
هیچ انصاف از کسی ناخواستن
فضل چیست اسرار را محرم شدن
تا ابد جان پیش صورت کم شدن
ذوق چیست از وعده شبنم داشتن
چشم بر دریای اعظم داشتن
امر چیست از بندگی جان داشتن
ذره ذره محو فرمان داشتن
نهی چیست از درد در دیر آمدن
غیر دیدن در ولا غیر آمدن
حسن چیست از رشح سرگردان شدن
در رخ انموذجی حیران شدن
قبح چیست آئینه را پشت آمدن
از همه تن با یک انگشت آمدن
نفع چیست از شمع کار آموختن
جمله را افروختن خود سوختن
صبر چیست آتش مزاجی داشتن
سوختن مردن همه بگذاشتن
جد چیست از جان وفادار آمدن
بس بیک یک موی در کار آمدن
هزل چیست آب فراست ریختن
یا گلابی بر نجاست ریختن
سهو چیست از پرده بر در ماندن
زیر باران خفتن و تر ماندن
حلم چیست از ذروهٔ عرش آمدن
گاو و ماهی را بهم فرش آمدن
توبه چیست اینجمله را درهم زدن
خیمه زین عالم بدان عالم زدن
سجده چیست از ننگ خود در گل شدن
در دل گل عرش جان حاصل شدن
قصد چیست از دیده کوری ساختن
مردمک سوراخ موری ساختن
حج چیست از پا و سر بیرون شدن
کعبهٔ دل جستن و در خون شدن
عفو چیست آزار جان برداشتن
جرم خلقان جرم خود پنداشتن
کبر چیست آبی بهاون کوفتن
وز منی بر دوست و دشمن کوفتن
عجب چیست آهن ز گرمی سوختن
دیو را ابلیستی آموختن
جنگ چیست از جان عنانی داشتن
هر سر موئی سنانی داشتن
صلح چیست از ذات خود پنهان شدن
سایه گشتن نیک و بد یکسان شدن
خشم چیست از خود خیالی داشتن
دوزخی را بر سفالی داشتن
کینه چیست از سینه زندان کردنست
اژدها در حقه پنهان کردنست
بخل چیست از تشنگی جان دادنست
همچو بوتیمار بحر افتادنست
جبن چیست از سایهٔ پژمردنست
چون شکوفه از دمی افسردنست
مکر چیست از زهر حلوا کردنست
وانگه آن حلوا ز سودا خوردنست
امن چیست از جان طمع ببریدنست
خویش را چون سایه بیجان دیدنست
ذل چیست از نفس پاک افتادنست
زیر پای سگ چو خاک افتادنست
عز چیست از نیک خود گردیدنست
در معز خویش خود را دیدنست
صدق چیست در راستی به بودنست
در کمانی سر بسر زه بودنست
کذب چیست از یخ فقع جوشیدنست
تیر را اندر کمان پوشیدنست
حرص چیست از جهل گرد آوردنست
چون شود کوهی بزیرش مردنست
ذنب چیست از راه سر پیچیدنست
با نجاست مشک در پیچیدنست
قطع چیست از جان بسفل افتادنست
شیشهٔ از دست طفل افتادنست
حدس چیست اصل خدائی دیدنست
صدق صبح آشنائی دیدنست
طبع چیست از گل بگل افتادنست
همچو خر بر یک نسق استادنست
یأس چیست آزردن دلخستگانست
هم بریدن از همه پیوستگانست
ضعیف چیست از ضعف زیر افتادنست
قوت پیلی را بموری دادنست
کشف چیست از خاک در خون جستنست
وز درون پرده بیرون جستنست
برچیست از تشنگی خود مردنست
جمله را سیراب احسان کردنست
وعظ چیست از کوه چشمه زادنست
گفتنت وصفیت آندادنست
صمت چیست ازدام هستی جستنست
هر دو لب از ما سوی اللّه بستنست
خلق چیست از خاک مفرش کردنست
با سگان همکاسگی خوش کردنست
ربح چیست از بند مطلق گشتنست
فانی خود باقی حق گشتنست
خسر چیست از جهل گوهر سودنست
یک نفس مشغولی هستی بودنست
صبر چیست آهن سکاهن کردنست
پشم را در دیده آهن کردنست
شکر چیست انعام دایم دیدنست
پس در آن انعام منعم دیدنست
علم چیست از ذره قافی کردنست
تا ابد گردش طوافی کردنست
زهد چیست آزاد دنیا بودنست
دیده بان راه عقبی بودنست
فقر چیست از گمرهی ره کردنست
وز دو عالم دست کوته کردنست
زرق چیست از نقطه ساکن بودنست
وز بلای خویش ایمن بودنست
رزق چیست از زهر قند آوردنست
آسمان را در کمند آوردنست
جوع چیست اصل دو عالم خوردنست
هم ز جوع آخر بزاری مردنست
روزه چیست از غیر درگه بستنست
ازوجود و از عدم ره بستنست
فرق چیست اندر جهان پیوستنست
ذره ذره چیز در جان بستنست
ذکر چیست از درد درمان بردنست
بر در دل نقب بر جان بردنست
قبله چیست آیات کبری دیدنست
ذره ذره روی مولی دیدنست
کعبه چیست اندر جوار افتادنست
تو بتو در ناف عالم زادنست
توشه چیست از کل کل پربودنست
پس تهی بر هیچ ره پیمودنست
حرف چیست از درد چیزی گفتنست
شیرمردی پیش حیزی گفتنست
قال چیست از قشر روغن خوردنست
کوزه را با آب روشن خوردنست
حیله چیست از عقل عزم جستنست
پنبه و آهن بهم پیوستنست
غصه چیست ازکور ره نادیدنست
در سقر برف سیه نادیدنست
قصه چیست از مشکلی آشفتنست
وانچه نتوان گفت هرگز گفتنست
شعر چیست این جمله در بگشادنست
شرح چندینی عجایب دادنست
گرچه بود اینجایگه جولان راز
مصلحت نبود سخن کردن دراز
هم برین صد بیت کردم اختصار
زانکه گر گویم بچربد از هزار
هر دلی را کین قدر معلوم شد
آن دگرها نرم تر از موم شد
چون صفات راه را پایان نبود
بیش از این گفتن مرا امکان نبود