130
گفتار شیخ خرقان در دم آخر
دردم آخر که جان آمد به لب
شیخ خرقان این چنین گفت ای عجب
کاشکی بشکافتندی جان من
باز کردندی دل بریان من
پس به عالمیان نمودندی دلم
شرح دادندی که درچه مشکلم
تا بدانندی که با دانای راز
بت پرستی راست ناید، کژ مباز
بندگی این باشد و دیگر هوس
بندگی افکندگیست ای هیچ کس
نه خدایی می کنی نه بندگی
کی ترا ممکن شود افکندگی
هم بیفکن خویش و هم بنده بباش
بنده و افکنده شو ، زنده بباش
چون شدی بنده به حرمت باش نیز
در ره حرمت بهمت باش نیز
گر درآید بنده بی حرمت به راه
زود راند از بساطش پادشاه
شد حرم بر مرد بی حرمت حرام
گر به حرمت باشی این نعمت تمام