شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
در اسرار قربت شیطان فرماید
عطار
عطار( دفتر اول )
126

در اسرار قربت شیطان فرماید

حقیقت بشنو از اسرار او تو
چه اندیشی هم از کردار او تو
حقیقت بود او دانسته اسرار
که دائم دیده بُد اعیان اسرار
همه اشیاء بر او بود روشن
قدمگاهی بدش از هفت گلشن
همه در زیر فرمانش روان بود
چو آب اندر همه اشیا روان بود
کنون در فعل کلّی او روانست
ز اشیا دو رو مردود جهان است
ز وصل ابتدا دارد نشانی
کنون هر لحظهٔ اینجا بیانی
بزاری زار چون مینشنود کس
که او بیند یقین اللّه را بس
همی نالد خوشی اندر خرابات
سرش اینجاست یکسان در مناجات
ز وصل اوّلین چون شاد آمد
ز بود لعنتی آزاد آمد
که میداند یقین سّر خدا او
که خارج نیست اینجا از خدا او
یقین تحقیق میداند که رحمت
که رحمت از خداوندست و لعنت
شریعت کرد او را لعنت اینجا
که بهتر داند او از رحمت اینجا
چنان او عاشق است ازگفتن دوست
که پنداری که در کلّی همه اوست
چنان در عشق جانان در عتابست
ز ذوق عشق جانان در خطابست
خطابش در درون جان بماندست
از آن از بود خود حیران بماندست