125
اسرارگفتن عبدالسلام درحضور منصور
سؤالی کرد از عبدالسلامم
کزین معنی جوابی ده تمامم
چه خواهد کرد این در ملک بغداد
که افتادست این مربودش آباد
مرا برگوی حال این یگانه
چه خواهد کرد در عین زمانه
اناالحق میزند مانند ما او
چه نامت اندر اینجا آشنارو
ولیکن ما نهانی راز گفتیم
نه با هر کس معانی باز گفتیم
عوام امروز میبینی یقین تو
در اینجاگاه پیر پیش بین تو
همه درگفت و گوی ما شده باز
چه باید کرد اینجا گو مرا باز
نه حرف عام این مرحرف خاصست
که میگوید کجا او زین خلاصست
کشند او را بزاری اندر اینجا
کنند او را عجب خواری درینجا
هزاران خواری آمد برتن او
نمیگردد چنین از گفت و از گو
اناالحق میزند مانند موسی
بسوی طور در دیدار مولی
اناالحق میزند مانند فرعون
خدائی میکند با فروباعون
اناالحق میزند مانند عشاق
خروشی افکند در روی آفاق
هنوز این مرد ناپخته است گوئی
بمیزان عقل ناسخت است گوئی
ندارد عقل ای نه مرد این پیر
چه باید کرد اکنون عین تدبیر
ندارد عقل افتاده است بیرون
بریزیدش خلایق جملگی خون
ندارد عقل از آن نادان راهست
فتاده این زمان درعین جاه است
ز دانائی نگوید هیچکس این
نمیبیند کسی این کفر بادین
حقیقت کفر کی با دین بگنجد
مر این عاقل بیک موئی نسنجد
سخن از کفر میراند نه از دین
ندارد گفتن او هیچ تمکین
حقیقت این زمانش پاره پاره
کنند اینجایگه دیگر چه چاره