121
المقالة الثانیة
پسر گفتش گر این شهوت نباشد
میان شوی و زن خلوة نباشد
نباشد خلق عالم را دوامی
نماند در همه گیتی نظامی
اگر این حکمت و ترکیب نبود
بساط ملک را ترتیب نبود
یکی باید هزار و یک تن آراست
که تا یک لقمه بنهی در دهان راست
بحکمت کارفرمایان این راه
ز ماهی کار می رانند تا ماه
زمین از کف فلک تابد ز دودی
که گر چیزی نبایستی نبودی
اگر شهوة نبودی در میانه
نه تو بودی و نه من در زمانه
تو شهوة می براندازی ز مردان
دلم را سر این معلوم گردان