شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
المقالة العاشرة
عطار
عطار( بخش دهم )
133

المقالة العاشرة

پسر گفتش گرت از جاه عارست
که حبّ جاه مطلوب کبارست
چو چشم از منصب و ازجاه برتافت
کرا دیدی که او از جاه سر تافت
ندیدی آنکه یوسف از بن چاه
بتخت سلطنت افتاد و در جاه
ندیدم در زمانه آدمی زاد
ز حب جاه و حب مال آزاد
زهر نوع آزمودم من بسی را
که گلخن را نشد گلشن کسی را
ور این هر دو کسی راگشت یکسان
بود این شخص حیوانی نه انسان
ولی چون آدمی ذوعقل باشد
خری نبود بجاهش نقل باشد
نه عیسی بر فلک رفتست از جاه
فرشته دایم از جهلست در چاه