شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۴۴۰
عطار
عطار( غزلیات )
107

غزل شمارهٔ ۴۴۰

ای دل ز جفای یار مندیش
در نه قدم و ز کار مندیش
جویندهٔ در ز جان نترسد
گل می طلبی ز خار مندیش
با پنجهٔ شیر پنجه می زن
از کام و دهان مار مندیش
مردانه به کوی یار درشو
از خنجر هر عیار مندیش
گر نیل وصال یار باید
از گفتن ننگ و عار مندیش
چون با تو بود عنایت یار
گر خصم بود هزار مندیش
چون یافته ای جمال او را
از گشتن سنگسار مندیش
منصور تویی بزن اناالحق
تسلیم شو و ز دار مندیش
عطار تویی چو ماه و خورشید
در تاب زهر غبار مندیش