شنیدستم که در عهد گذشته

بسی نیک و بد عالم بدیده

پسر را گفت تا گردی تو پیروز

خردمندان بهشیاری دهند پند

مشو عاق و ببر فرمان پدر را

پسر کو ناخلف باشد پسر نیست

بقای نسل را گر زن بخواهی

به قول مصطفی دین در امان گیر

پسر گفت ای پدر پند تو بند است

زنان دامند و شیطان دام را ساز

تو ایمن باش و با من دل نگهدار

چو شهوت را خرد بنده نگردد

مرا پا بر سر خاری درآمد

پدر می گویدم زن خواه و دل گفت

نمی دانم که را فرمان برم من

پدر گفت این صفت از خود مکن دور

ز سر بیرون کنی بازار و آزار

به اول سعی کن در خیر کاری

به هم جمع آمدند کردند عروسی

شب اول میان شوهر و زن

اگر عاقل بود زن را چو استر

وگر ابله بود زن را چو خرشد

تو امشب باش تا کم زن نگردی