140
فی فضیلت امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه
سوار دین پسر عم پیمبر
شجاع صدر صاحب حوض کوثر
بتن رستم سوار رخش دلدل
بدل غواص دریای توکل
علی القطع افضل ایام او بود
علی الحق حجه الاسلام او بود
منادی سلونی درجهان داد
بیک رمز از دو عالم صد نشان داد
چنین باید نماز از اهل رازی
که تا باشد نماز تو نمازی
چنان شد در نماز از نور حق جانش
که از پائی برون کردند پیکانش
نمازش چون چنین باشد گزیده
بالحمدش چنان گردد بریده
ز جودش ابر دریا پرتوی بود
بچشمش عالمی پر زر جوی بود
تو ای زر زرد گرد از ناامیدی
تو نیز ای سیم میکن این سپیدی
که چون این سرخ رو سبزره شد
سپید و زرد بر چشمش سیه شد
زهی صدری که تا بنیاد دین بود
دلش اسرار دان و راه بین بود
ز طفلی تا که خود را پیر کردی
برین دنیای دون تکبیر کردی
چو دنیا آتش و تو شیربودی
از آن معنی ز دنیا سیر بودی
اگرچه کم نشیند گرسنه شیر
نخوردی نان دنیا یک شکم سیر
از آن جستی بدنیا فقر و فاقه
که دنیا بود پیشت سه طلاقه
الا یا در تعصب جانت رفته
گناه خلق با دیوانت رفته
ز نادانی دلی پر زرق وپرمکر
گرفتار علی گشتی و بوبکر
گهی این یک بود نزد تو مقبول
گهی آن یک شود از کار معزول
گرین یک به گر آن دیگر ترا چه
چو تو چون حلقهٔ بر در ترا چه
همه عمرت درین محنت نشستی
ندانم تا خدا را کی پرستی
ترا چند از هوا راه خدا گیر
خدایت گر ازین پرسد مرا گیر
یقین دانم که فردا پیش حلقه
یکی گردند هفتاد و دو فرقه
چه گویم جمله گر زشت ارنکوبند
چو نیکو بنگری جویان اویند
خدایا نفس سرکش را زبون کن
فضولی از دماغ ما برون کن
دل ما را بخود مشغول گردان
تعصب جوی را معزول گردان