شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۲۵۵
عراقی
عراقی( غزلیات )
83

غزل شمارهٔ ۲۵۵

آمد به درت امیدواری
کو را به جز از تو نیست یاری
محنت زده ای، نیازمندی
خجلت زده ای، گناهکاری
از گفتهٔ خود سیاه رویی
وز کردهٔ خویش شرمساری
از یار جدا فتاده عمری
وز دوست بمانده روزگاری
بوده به درت چنان عزیزی
دور از تو چنین بمانده خواری
خرسند ز خاک درگه تو
بیچاره به بوی یا غباری
شاید ز در تو باز گردد؟
نومید، چنین امیدواری
زیبد که شود به کام دشمن
از دوستی تو دوستداری؟
بخشای ز لطف بر عراقی
کو ماند کنون و زینهاری