غزل شمارهٔ ۲۲۰
ای یار، بیا و یاریی کن
رنجه شو و غم گساریی کن
آخر سگک در تو بودم
یادم کن و حق گزاریی کن
ای نیک، ز من همه بد آمد
نیکی کن و بردباریی کن
بر عاشق خود مگیر خرده
ای دوست بزرگواریی کن
ای دل، چو تو را فتاد این کار
رو بر در یار زاریی کن
ای بخت، بموی بر عراقی
وی دیده، تو نیز یاریی کن