84
غزل شمارهٔ ۱۰۳
هر که او دعوی مستی می کند
آشکارا بت پرستی می کند
هستی آن را می سزد کز نیستی
هر نفس صدگونه هستی می کند
هر که از خاک درش رفعت نیافت
لاجرم سر سوی پستی می کند
دل که خورد از جام عشقش جرعه ای
بی خبر شد، شور و مستی می کند
دل چو خواهم باختن در پای او
جان ز شوقش پیش دستی می کند
چند گویی کو جفا تا کی کند؟
ای عراقی، تا تو هستی می کند