غزل شمارهٔ ۹۰
دل راه صلاح برنمی گیرد
کردم همه حیله درنمی گیرد
معشوقه دگر گرفت و دیگر شد
دل هرچه کند دگر نمی گیرد
الحق نه دروغ راست باید گفت
معذور بود اگر نمی گیرد
من تختهٔ عاشقی ز سر گیرم
هرچند که او ز سر نمی گیرد
دادم دو جهان به باد در عشقش
ما را به دو حبه برنمی گیرد