133
غزل شمارهٔ ۴۷
در همه مملکت مرا جانیست
هر زمان پای بند جانانیست
در کنارم به جای دمسازی
تا سحرگه ز دیده طوفانیست
در کجا می خورد مرا غم عشق
در همه خانه ام یکی تا نیست
یک دم از درد عشق ناساید
دادم انصاف رنج کش جانیست
گفتم او را که صبر کن که به صبر
هر غمی را که هست پایانیست
این همه هست کاشکی باری
کار او را سری و سامانیست