85
غزل شمارهٔ ۲۱۴
کار جهان نگر که جفای که می کشم
دل را به پیش عهد وفای که می کشم
این نعره های گرم ز عشق که می زنم
این آه های سرد برای که می کشم
بهر رضای دوست ز دشمن جفا کشند
چون دوست نیست بهر رضای که می کشم
دل در هوای او ز جهانی کرانه کرد
آخر نگویدم که هوای که می کشم
ای روزگار عافیت آخر کجا شدی
باری بیا ببین که برای که می کشم
شهریست انوری و شب و روز این غزل
کار جهان نگر که جفای که می کشم