غزل شمارهٔ ۱۷۱
جمالت عشق می افزاید امروز
رخت غارت کنان می آید امروز
مه و خورشید در خوبی و کشی
غلام روی خوبت شاید امروز
سر زلفت سر آن دارد اکنون
که راز عاشقان بگشاید امروز
بسا جان منتظر بر لب رسیده
که تا عشقت چه می فرماید امروز
بنامیزد نگارا از نکویی
چنانی کت چنان می باید امروز