185
گزیدهٔ غزل ۷۵
صفتی است آب حیوان ز دهان نو شخندت
اثری است جان شیرین ز لبان هم چو قندت
به کدام سرو بینم که ز تو صبور باشم
که دراز ماند دردل هوس قد بلندت
منم و هزار پیچش زخیال زلف در دل
به کجا روم که جانم دهد از خم کمندت؟
ز تودور چند سوزم بمیان آتش غم ؟
همه غیرتم زعودت همه رشکم از سپندت