100
گزیدهٔ غزل ۳۴۸
لعل شیرینی چو خندان می شود
در جهان شیرینی ارزان می شود
قد او هر گه که جولان می کند
گوییا سرو خرامان می شود
پرتو رویش چو می تابد ز دور
آفتاب از شرم پنهان می شود
قصهٔ زلفش نمی گویم بکس
زانکه خاطرها پریشان می شود
من نه تنها می شوم حیران او
هر که او را دید حیران می شود
گیه چو می گوید که بنوازم ترا
تا نگه کردی پشیمان می شود