66
شمارهٔ ۹۳۸
کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد؟
بنای خانه عمر استوار خواهم کرد
کدام روز من بیقرار بی سامان
به زیر پای تو آخر قرار خواهم کرد
به آب دیده، نگارا، کفت نخواهم شست
به خون دل کف پایت نگار خواهم کرد
کنون نماند سر انتظار و می ترسم
که دیده در سر این انتظار خواهم کرد
دلم که تخته شد از دست غم چو آیینه
نگاه دار که ناگه فگار خواهم کرد
مرا دو دیده یکی شد میان خون، تا کی
دو چشم با چو تو شوخی چهار خواهم کرد
مرا مگوی که در کار عشق کن جان را
اگر من این نکنم، خود چه کار خواهم کرد؟
حدیث عشق تو بسیار داشتم پنهان
ز حد گذشت، کنون آشکار خواهم کرد