63
شمارهٔ ۹۲۷
جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد
خوش است دهر به پرسیدنی نمی ارزد
از آنست خواب اجل چشم بند جمله جهان
که نقشهای جهان دیدنی نمی ارزد
مکن ز چرخ مدور گله، چو می دانی
که جور جام به جوریدنی نمی ارزد
مرو به درگه خلق جهان که در دنیا
همه متاع به کوبیدنی نمی ارزد
مخند شاه به زرهای زعفرانی رنگ
به جان تو که به خندیدنی نمی ارزد
هزار گونه گل است اندرین چمن، لیکن
چو بیوفاست، همه چیدنی نمی ارزد
مخور به رفق غم یار بی خرد، خسرو
که پشت گاو به خاریدنی نمی ارزد