84
شمارهٔ ۷۳
چه اقبال است این رب که دولت داده رو ما را
که در کوی فراموشان گذر شد یار زیبا را
کمر بند من آمد نزد من خنده زنان امشب
توقف کن که لختی بنگرم پروین و جوزا را
بحمدالله که بیداری شبهایم نشد ضایع
بدیدم خفته در آغوش خود آن سرو بالا را
به تشویق دهل رنجه مشو، ای نوبتی، امشب
که خفتن در بر یار است بیداران شبها را
تماشا می کنم این قد، قیامت می کند، یارب
که خواهم تا قیامت یاد کردن این تماشا را
کجاها بودی، ای گلبرگ خندان، راست گو با من
که چون چپ داده ای امروز گلرویان رعنا را
رسیدی همچو شاخ گل کدامین باد آوردت
که هرگز می نپرسیدی به یک شاخ گلی ما را
تویی با من، معاذالله ز تو کی آید این یاری
منم با تو، عفاک الله مرا کی باشد این یارا
چه گویی خسروا، چندین حدیث وصل نابوده
خیال است این که ره دادی به سوی خویش سودا را