101
شمارهٔ ۳۴۵
رسید فصل گل و باد عنبر افشان است
نگارخانه جانان بهشت رضوان است
به سرو باغ که بیند کنون که در هر باغ
هزار سرو به هر گوشه ای خرامان است
کنون به سوی چمن بی بهشتیان نروم
که هر چه ذوق بهشت است روی خامان است
عجب که جام نمی افتد از کف نرگس
چنانکه او به غنودن فتان و خیزان است
حریف معنی گل را به جان خرد، هر چند
که سهل قیمت و کالای دهر ارزان است
به گوشه های چمن برگ گل چو نرمه گوش
درو ز قطره نگر تا چه در غلطان است
زخاره بودی دامان کوه از لاله
کنون ز اطلس لعلش نگر که دامان است
زمین به باغ ندید آفتاب از پی شاخ
نگر ز خانه که در سایه های بستان است
چنین که نرگس و گل چشم را به صحن چمن
همی نهند، مگر آستان سلطان است
شکفته باد گل دولت تو تا به ابد
گلی که بلبل او خسرو ثناخوان است