85
شمارهٔ ۲۹۱
هر سو که با هزار کرشمه خرام تست
صد دل فتاده پیش به هر نیم گام تست
وه آن تویی و یا مه گردون و یا خیال
ماهی که گاه گاه به بالای بام تست
جانم فدای زلف تو آندم که پرسمت
کاین چیست موی بافته، گویی که دام تست
خود را ز تو سلام کنم زان همی زیم
میرم ازین گمان نبرم کاین سلام تست
مستی گرم تمام بسوزد عجب مدار
زینسان که دل به پختن سودای خام تست
چون می کشی مرا ز کف خویش بیش ازین
یک جرعه ای بریز که ای کشته شام تست
خونم نگین نگین که فرو می چکد ز چشم
بر هر نگین ز کلک وفا نقش نام تست
جانی که هست در کف اندیشه ها گرو
بر رخ ز خون قباله نوشتم که نام تست
خسرو که هندوانه سخن کج کج آورد
یک خنده کن وظیفه او، چون غلام تست