58
شمارهٔ ۱۶۹۷
کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو
زین پس، ای دیده، کجا ما و کجا دیدن تو
آن کجا وقت که در کوچه ما به جولان رفتن
دل بدزدیدن و دزدیده به ما دیدن تو
آن به خونریز خود از چشم رضا دیدن من
و آن بر احوال من از چشم جفا دیدن تو
حال زار گذر من شب تیره دانی
که چه فرق است ز نادیدن تا دیدن تو
خواست خسرو که نبیند غمی، اما چه کند
دیدنی بود، نگارا، غم نادیدن تو