55
شمارهٔ ۱۶۳۲
ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن
تا اندرو نگون نفتادی کناره کن
تا کی به جهد چاره مال و درم کنی؟
گر ممکنت بود ز پی عمر چاره کن
تاج سر فلک چه نظاره کنی به فرق
چون خشت زیر سر نهد آنگه نظاره کن
بر لوح خاک احسن تقویم چون تویی
در خویشتن شمار سپهر و ستاره کن
بگذر ز دهر و عنصر و اجرام، چرخ را
پیش عروس همت خود پیشکاره کن
چون ز آفتاب و مه تو بهی، گر شوی چراغ
سیلی به نور گو، به زبان صد حراره کن
ور خار بهر مطبخ تجرید می کشی
طوبی و سدره بشکن و بر پشتواره کن
دل گوهری ست، گر به رگ راست بندیش
آن رشته را بتاب و درین سنگ پاره کن
خسرو، به سیم معنی اگر در رسیده ای
آن سیم را به گوش دلت گوشواره کن