62
شمارهٔ ۱۴۱۸
ای دیده، پای شو که بر یار می روم
در جلوه گاه آن بت عیار می روم
راهش ز رفتن مژه پر خار کرده اند
من باز دیده کرده بر آن خار می روم
ای خارخار هجر ز دل دور شو که من
بهر نظاره گل رخسار می روم
گر سر زند رقیب کسی را، بر او چه باک؟
من سر زده خود از پی این کار می روم
ای باد، پیش از آن تو برو، پرده زان جمال
بر کن که من به دیدن دیدار می روم
گو زلف را کمند مکن کز میان تو
من خود به تار موی گرفتار می روم
من خسروم که زاغ سیه گشتم از فراق
بلبل کنون شوم که به گلزار می روم