63
شمارهٔ ۱۱۳۳
بوستان بشکفت و روی لاله خندان گشت باز
بر رخ گل طره سنبل پریشان گشت باز
سبزه خطی چند بهر خواندن بلبل نوشت
بلبل آن گه از خط خوبان غزلخوان گشت باز
خون لاله گوییا خواهد چکید از تیغ کوه
یا چکید آن خون که کوه آلوده دامان گشت باز
بید هم بر سایه خود تیغ لرزان برکشید
سایه زیر پای بید افتاده لرزان گشت باز
ساغر لاله پر از می گشت و هم از بوی او
سبزه بر روی زمین افتان و خیزان گشت باز
باز بلبل چنگ زد در پرده های تنگ گل
در اصول فاخته قمری به دستان گشت باز
بس که مرغان در هوای باغ پرور پر زدند
باد گفتا، کاین مگر چتر سلیمان گشت باز؟
باز کار رفتن باغ است و گلگشت چمن
بعد ازین در باغ نتوان رفت و نتوان گشت باز
ماهرویان دی تماشا سوی بستان می شدند
آفتاب از ابر رخ بنمود و پنهان گشت باز
سایه می گیرد زمین را، زین تعجب در چمن
سایه های گل پر از خورشید تابان گشت باز
بس که بر سایه نشینان زرفشان گشت آفتاب
زخمهای سایه بر دنیا زرافشان گشت باز
زلف خوبان سر فرو افگنده و در هم بماند
کز پریشانی مرا کشت و پریشان گشت باز
گل نمی خواهد که باد گرم بر بستان وزد
بس که بستان جمله پر سوری و ریحان گشت باز
یاسمین و لاله را یک دست بردی باد گرم
پوستهای نازک از رخسار ایشان گشت باز
خفت نرگس مست و از فریاد بلبل برنخاست
نیم شب کز مجلس مخدوم کیهان گشت باز
شعر خسرو را فرو خواندند مرغان چمن
بی دلی کامد به سوی باغ بی جان گشت باز