115
بخش ۵
دلم چون به گوهر کشی خاص گشت
به دریای اندیشه غواص گشت
بهر غوطه چندان فرو ریخت در
که دریا تهی گشت و آفاق پر
نثاری کزان در برانگیختم
به درگاه پیغمبرش ریختم
من افشاندم و آسمان برگرفت
عطارد ببوسید و بر سر گرفت
دریغ آمدم کاینچنین گوهری
برم تحفه در خدمت دیگری
ادب نایدم بیش ازین در ضمیر
کزان سازم آرایش مدح پیر
پناه جهان دین حق را نظام
ره قدس را پیشوای تمام