143
شمارهٔ ۳۰
کردم اندر فتح غزنین ساحری در شاعری
کرد پرگوهر دهانم پادشاه گوهری
دست رادش در دهانم درّ دریایی نهاد
چون ببارید از زبانم پیش او درّ دری
پادشا بخشد به شاعر زرّ و دیبا و قصب
او مرا این هر سه بخشید و جواهر بر سری
درکنارم درّ و فیروزه است و لعل از جود او
در وثاقم جامهٔ رومی و زرّ جعفری
هرگز از محمود غازی این عطا کی یافتند
زینبی و عسجدی و فرخی و عنصری
گر زند از جود محمودی به گیتی داستان
گشت باطل جود محمودی ز جود سنجری