سلطان جلال دولت خسرو معزّ دنیی

هر یک به جاه و حشمت چون کیقباد و کسری

چونانکه طور سینا از پرتوِ تَجلیّ

چون جادوان فرعون اندر عصای موسی

فرّش زفَرّ مهدی عدلش زعدلِ عیسی

لفظ است پادشاهی و آثار شاه معنی

اینَت بزرگ برهان واینت بزرگ دعوی

هستند جمله مولی شاه زمانه مولی

آن همچو آب حیوان این همچو زهر افعی

حوران سیم تن را ایوان اوست مأوی

از جود شاه عالم یابد جواب فتوی

گویی همی ستانند از جود شاه اجری

از تن شدند لاغر وز غم شدند فربی

والله که رستگاری یابد به دار عقبی

هرگز زمانه ندهد او را به خیر یسری

اندر سجود باشد جان جریر و اعشی

نثرم رسد به نثره شعرم رسد به شعری

دلبر چو نقش آزر زیبا چو صُحفِ مانی

آن همچو چشم مجنون این همچو روی لیلی

چون در بهشت رضوان زیر درخت طوبی

بر عمر و روزگارش فرخنده عید أضحی