ای صدر دین و نصرت دین در بقای تو

عید است و همچنانکه تو شادی به روز عید

ای چون پدر همام و قلم در کفت همای

دولت ندیم توست و خرد همنشین تو

در چشمهٔ وزارت و در بحر مملکت

ای عالم شریف که اندر چهار فصل

پنجاه سال بیش بود گر کنی شمار

پاک و منزه است ز کبر و ریای خلق

آن چیست از کرم که نکرده است کردگار

فهرست مرسلات رسولان مُرسَل است

تو در ری ای و هست به چین و به قیروان

خورشید عالمی تو درخشان ز برج سعد

چرخ بلند را نبود قدر بخت تو

در گوش چرخ حلقه سزد نعل اسب تو

صد آفتاب مضمر و صد بحر مدغم است

در جود اگر تو را به گوا حاجت اوفتد

یکساله دخل قیصر و فغفور و رآی هست

چون کارگاه ششتر و بغداد و روم گشت

گر فیلسوف زر کند از مس به کیمیا

در حل و عقد همبر توفیق ایزدست

معیار نفس و خاطر مردان عالم است

حال مخالفان تو از رنج کاسته است

ناگه ربود دولت تو دشمنانت را

هرچند بر وقار و حیا خشم غالب است

بر هر زبان که لفظ شهادت گذر کند

ارجو که جاودانه بمانید همچنین

ایدون گمان برم که بهشتی مُصورست

ایزد ز نقش صورت روی بهشتیان

معلومِ رأی توست که هستم ز دیرباز

خواهم که برشود سخن من بر آسمان

هرچند از عطای تو حشمت فزون شود

این فخر بس مرا که بزرگان روزگار

تا پادشاه تن به همه وقت دل بود

عید تو باد فرّخ و هر روز عید باد

امروز عزّ و جاه جزای تو از فلک

تو شاه را مشیر و مشیر تو بخت نیک