شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
خواستم که شب را روشن کنم
احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی( گزیدهٔ اشعار )
209

خواستم که شب را روشن کنم

ز تو کبریتی خواستم که شب را روشن کنم
تا پله‌ها و تو را گم نکنم
کبریت را که افروختم ، آغاز پیری بود
گفتم دستان‌ات را به من بسپار
که زمان کهنه شود
و بایستد
دستان‌ات را به من سپردی
زمان کهنه شد و مُرد