226
شبانه
نه
تو را برنتراشیده ام از حسرت های خویش:
پارینه تر از سنگ
تُردتر از ساقه ی تازه روی یکی علف.
تو را برنکشیده ام از خشمِ خویش:
ناتوانیِ خِرَد
از برآمدن،
گُر کشیدن
در مجمرِ بی تابی.
تو را بر نَسَخته ام به وزنه ی اندوهِ خویش:
پَرِّ کاهی
در کفّه ی حرمان،
کوه
در سنجشِ بیهودگی.
□
تو را برگزیده ام
رَغمارَغمِ بیداد.
گفتی دوستت می دارم
و قاعده
دیگر شد.
کفایت مکن ای فرمانِ «شدن»،
مکرّر شو
مکرّر شو!
۱۷ مردادِ ۱۳۵۹