شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
که زندانِ مرا بارو مباد
احمد شاملو
احمد شاملو( شکفتن در مه )
187

که زندانِ مرا بارو مباد

که زندانِ مرا بارو مباد
جز پوستی که بر استخوانم.
بارویی آری،
اما
گِرد بر گِردِ جهان
نه فراگردِ تنهاییِ جانم.
آه
آرزو! آرزو!
پیازینه پوستوار حصاری
که با خلوتِ خویش چون به خالی بنشینم
هفت دربازه فراز آید
بر نیاز و تعلقِ جان.
فروبسته باد
آری فروبسته باد و
فروبسته تر،
و با هر دربازه
هفت قفلِ آهن جوشِ گران!
آه
آرزو! آرزو!
۱۳۴۸