شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
سمفونی تاريک
احمد شاملو
احمد شاملو( هوای تازه )
178

سمفونی تاريک

غنچه های یاسِ من امشب شکفته است. و ظلمتی که باغِ مرا بلعیده، از بویِ یاس ها معطر و خواب آور و خیال انگیز شده است.
با عطرِ یاس ها که از سینه ی شب برمی خیزد، بوسه هایی که در سایه ربوده شده و خوشبختی هایی که تنها خواب آلودگی شب ناظرِ آن بوده است بیدار می شوند و با سمفونی دلپذیرِ یاس و تاریکی جان می گیرند.
و بویِ تلخِ سروها ــ که ضرب های آهنگِ اندوه زای گورستانی ست و به یأس های بیدار لالای می گوید ــ در سمفونی یاس و تاریکی می چکد و میانِ آسمانِ بی ستاره و زمینِ خواب آلود، شبِ لجوج را از معجونِ عشق و مرگ سرشار می کند.
عشق، مگر امشب با شوهرش مرگ وعده ی دیداری داشته است... و اینک، دستادست و بالابال بر نسیمِ عبوس و مبهمِ شبانگاه پرسه می زنند.
دلتنگی های بیهوده ی روز در سایه هایِ شب دور و محو می شوند و پچپچه شان، چون ضربه هایِ گیج و کش دارِ سنج، در آهنگِ تلخ و شیرینِ تاریکی به گوش می آید.
و آهنگِ تلخ و شیرینِ تاریکی، امشب سرنوشتی شوم و ملکوتی را در آستانه ی رؤیاها برابرِ چشمانِ من به رقص می آورد.
امشب عشقِ گوارا و دلپذیر، و مرگِ نحس و فجیع، با جبروت و اقتدار زیرِ آسمانِ بی نور و حرارت بر سرزمینِ شب سلطنت می کنند...
امشب عطرِ یاس ها سنگرِ صبر و امیدِ مرا از دلتنگی های دشوار و سنگینِ روز بازمی ستاند...
امشب بوی تلخِ سروها شعله ی عشق و آرزوها را که تازه تازه در دلِ من زبانه می کشد خاموش می کند...
امشب سمفونی تاریکِ یاس ها و سروها اندوهِ کهن و لذتِ سرمدی را در دلِ من دوباره به هم می آمیزد...
امشب از عشق و مرگ در روحِ من غوغاست...
۱۳۲۶