شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شبانه
احمد شاملو
احمد شاملو( هوای تازه )
142

شبانه

به خانمِ آنگلا باران ْی
شب که جوی نقره ی مهتاب
بیکرانِ دشت را دریاچه می سازد،
من شراعِ زورقِ اندیشه ام را می گشایم در مسیرِ باد
شب که آوایی نمی آید
از درونِ خامُشِ نیزارهایِ آبگیرِ ژرف،
من امیدِ روشنم را همچو تیغِ آفتابی می سرایم شاد.
شب که می خواند کسی نومید
من ز راهِ دور دارم چشم
با لبِ سوزانِ خورشیدی که بامِ خانه ی همسایه ام را گرم می بوسد
شب که می ماسد غمی در باغ
من ز راهِ گوش می پایم
سُرفه هایِ مرگ را در ناله ی زنجیرِ دستانم که می پوسد.
زندانِ موقتِ شهربانی
۱۳۳۲