208
سراسرِ روز
سراسرِ روز
پیرزنانی آراسته
آسان گیر و مهربان و خندان از برابرِ خوابگاهِ من گذشتند.
نیم شب پلنگکِ پُرهیاهوی قاشقکی برخاست
از خیالم گذشت که پیرزنان باید به پایکوبی برخاسته باشند.
سحرگاهان پرستار گفت بیمارِ اتاقِ مجاور مُرده است.
پاریس، بیمارستانِ لاری بوآزیه
۱۳۵۲