203
اشارتی
به ایران درودی
پیش از تو
صورتگران
بسیار
از آمیزه ی برگ ها
آهوان برآوردند؛
یا در خطوطِ کوهپایه یی
رمه یی
که شبان اش در کج و کوجِ ابر و ستیغِ کوه
نهان است؛
یا به سیری و سادگی
در جنگلِ پُرنگارِ مه آلود
گوزنی را گرسنه
که ماغ می کشد.
تو خطوطِ شباهت را تصویر کن:
آه و آهن و آهکِ زنده
دود و دروغ و درد را. ــ
که خاموشی
تقوای ما نیست.
□
سکوتِ آب
می تواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛
سکوتِ گندم
می تواند گرسنگی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط؛
همچنان که سکوتِ آفتاب
ظلمات است ــ
اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست:
غریو را
تصویر کن!
عصرِ مرا
در منحنی تازیانه به نیش خطِ رنج؛
همسایه ی مرا
بیگانه با امید و خدا؛
و حرمتِ ما را
که به دینار و درم برکشیده اند و فروخته.
□
تمامی ِ الفاظِ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
ــ آزادی!
ما نگفتیم
تو تصویرش کن!
۱۴ اسفندِ ۱۳۵۱