156
از این گونه مردن...
می خواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم.
خیال گونه
در نسیمی کوتاه
که به تردید می گذرد
خوابِ اقاقیاها را
بمیرم.
□
می خواهم نفسِ سنگینِ اطلسی ها را پرواز گیرم.
در باغچه های تابستان،
خیس و گرم
به نخستین ساعاتِ عصر
نفسِ اطلسی ها را
پرواز گیرم.
□
حتا اگر
زنبقِ کبودِ کارد
بر سینه ام
گُل دهد ــ
می خواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم در آخرین فرصتِ گُل،
و عبورِ سنگینِ اطلسی ها باشم
بر تالارِ ارسی
به ساعتِ هفتِ عصر.
۱۸ آذرِ ۱۳۵۱