شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
ما نیز...
احمد شاملو
احمد شاملو( در آستانه )
181

ما نیز...

به محمدجواد گلبن
ما نیز روزگاری
لحظه یی سالی قرنی هزاره یی ازاین پیش تَرَک
هم در این جای ایستاده بودیم،
بر این سیّاره بر این خاک
در مجالی تنگ ــ هم ازاین دست ــ
در حریرِ ظلمات، در کتانِ آفتاب
در ایوانِ گسترده ی مهتاب
در تارهای باران
در شادَرْوانِ بوران
در حجله ی شادی
در حصارِ اندوه
تنها با خود
تنها با دیگران
یگانه در عشق
یگانه در سرود
سرشار از حیات
سرشار از مرگ.
ما نیز گذشته ایم
چون تو بر این سیاره بر این خاک
در مجالِ تنگِ سالی چند
هم از این جا که تو ایستاده ای اکنون
فروتن یا فرومایه
خندان یا غمین
سبک پای یا گران بار
آزاد یا گرفتار.
ما نیز
روزگاری
آری.
آری
ما نیز
روزگاری...
۲۲ مهرِ ۱۳۷۲